ترجمه شعری از ناظم حکمت 

 

تشییع جنازه من 

 

تشییع جنازه ام از حیاط خانه امان شروع خواهد شد؟ 

چطور از طبقه سوم مرا پایین خواهید آورد؟ 

تابوت در آسانسور جا نمی گیرد، 

پلکان هم تنگ است. 

 

در حیاط شاید کمی آفتاب بالا آمده باشد و کبوتران در پرواز 

شاید برف ببارد همراه با هیاهوی کودکان 

و شاید باران باشد و اسفالت خیس 

و در حیاط سطل های آشغال باشد مثل همیشه 

 

اگر طبق رسوم محلی مرا با صورت باز در کامیون بگذارند 

ممکن است چیزی از یک کبوتر بر پیشانیم بچکد: شگون دارد 

چه دسته موزیک بیاید و چه نیاید بچه ها پیش من خواهند آمد 

مرده ها برای بچه ها جالبند 

 

پنجره آشپزخانه امان از پشت سر نگاهم خواهد کرد 

بالکن امان با رختهای شسته اش مرا بدرقه خواهد کرد. 

 

من در این حیاط خوشبخت زیستم 

آنقدر خوشبخت که نمیتوانید تصور کنید. 

 

همسایه ها برای همه اتان عمر طولانی آرزو میکنم.